دومین آزمایش بارداری...
عزیز مامان امروز میخوام برات تعریف کنم که بعد 24 ساعت از اولین آزمایش چون صبح بابایی باید بره اداره اینبار با مامان جون رفتیم و دومین آزمایش بارداری رو انجام دادم... گفتن چون صبح خیلی شلوغه غروب جوابش آماده میشه... برای همین به بابایی گفتم از اداره اومدی خونه زودی باهم میریم جوابو میگیریم...
ولی بابایی که دیگه صبرش لبریز شده بود از اداره مستقیم رفت جوابو گرفت وقتی برام زنگ زد از طرز سلام کردنش فهمیدم یه خبرایی هس... فورا بهم گفت مامان خوشگله نمیخوای به بابای نی نی نازت تبریک بگی؟دیگه فهمیدم که خودش تنهایی رفت و جوابو گرفت راستش هردومون انقدر خوشحال بودیم که حرفهای همدیگرو پشت تلفن نمی فهمیدیم... وقتی بابایی اومد خونه فورا جوابو از دستش گرفتم بتا شده بود 400...از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم فورا زنگ زدم به مامان جون و خبر قطعی شدن بارداریمو دادم...مامان جون هم خیلی خیلی خوشحال شد مخصوصا مادرشوهرم (عزیزجون نی نی نازم) که اصلا باورش نمیشد فکر میکرد اینم یکی از شوخی های همیشگیه پسرشه.... اون روز یکی از زیباترین روزهای زندگیم بود هیچ وقت فراموشش نمیکنم... خدایا هرکس که منتظر همچین روزیه به حق این ماه مبارک زوده زود دعاشو مستجاب کن...