دو خطه شد....

سلام عشق مامان.. میخوام درباره ی دو خط زیبای زندگیمون حرف بزنم... بابایی خیلی عجله داشت که بفهمه این ماه اومدی تو شکمم مامانی یا نه برای همین روز 27 پری مامان وقتی بابایی از اداره اومد خونه دوتا بی بی چک خریده بود خیلی هم اصرار کرد که همین الان برم بذارم ببینم جوابش چی میشه...

وقتی گذاشتم فقط یه خط افتاده بود به بابایی گفتم اونم گفت حتما زوده یکی دیگه رو فردا صبح حتما بذار... نمیدونم به دلش افتاده بود که تو این ماه حتما میای تو وجود مامانی.... دوساعت بعد رفتم توالت که بی بی چک رو بردارم بندازمش دیدم یه خط خیلی کمرنگ کنار خط پرنگ افتاد... یه دفعه ضربان قلبم تند شد خیلی حس عجیبی داشتم فورا رفتم بابایی رو بیدار کردم بهش نشون دادم... بابایی خیلی تعجب کرد که چرا بعد دو ساعت دو خطه شد منم با کلی مطالعه تو اینترینت به این نتیجه رسیدم که احتمالا زود بی بی چک گذاشتم...

صبح فرداش قبل از اینکه بابایی بره اداره یه بی بی چک دیگه رو گذاشتم بازم اول یه خط افتاد ولی اینبار بعد نیم ساعت یه خط کمرنگ دیگه افتاد... یه جورایی دلهره گرفته بودم...بازم توکلم به خدا بود تو دلم گفتم خدایا فقط ازت میخوام اگه قراره بچه ای تو وجودم قرار بگیره سالم و سلامت باشه...

دوباره یه روز با سرگردونی گذشت روز سوم که شد یعنی روز 29 پری بابایی بعد از اینکه از اداره اومد خونه یه دونه بی بی چک دستش بود و اصرار کرد حتما همین الان بذارم بعدشم گفت اگرهم مثل دفعات قبل بود حتما همین الان میریم آز میدیم... منم فوری رفتم گذاشتمش وقتی دیدم فورا دوخطه شد از ذوق دهنم قفل شد فقط بابایی رو  صدا زدم گفتم فقط خودت بیا ببین...​ بابایی وقتی بی بی چکو دید که فورا دو خطه شد از ذوق انگار تو آسمونا پرواز میکرد فقط ازم خواست که فورا لباسامو تنم کنم بریم آز بدیم که مطمئن مطمئن بشیم...